و در عین حال وضعیت جاری و مستمر آن جامعه هم برگزاری انتخابات و مراجعه به آرای عمومی باشد، آنگاه این پدیده حادث میشود که مردم در ابهام و سردرگمیهای ناشی از فقدان شناخت مواضع و دیدگاهها و برنامهها، از سر ناچاری اقدام به تصمیمگیری کنند؛ در حالی که تقریبا اطمینانی هم از صحت و میزان کارآمدی نتایج انتخاب خویش ندارند.
نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران دارای این پشتوانه عظیم و کارکرد افتخارآمیز است که ارکان خود را از طریق انتخابات برمیگزیند و این امکان را برای آحاد صاحبان رای فراهم میآورد که در تعیین سرنوشت خویش در عرصههای مختلف مشارکت کنند.
با وجود این، مسئلهای که در طول حیات جمهوری اسلامی مطرح بوده و همچنان هست، این است که چطور میتوان از مردمان جامعهای انتظار داشت که از طریق مشارکت در انتخابات، بهنحوی مسئولان خود را انتخاب کنند که مطمئن شوند منتخب یا منتخبان آنها، قافله جامعه آنان را چند گامی به رفاه و بهزیستی و در عین حال به معرفت و معنویت نزدیکتر میکنند؛
در حالیکه نهادهای موظف فرهنگی و سیاسی کشور، زمینهها و پیشنیازهای این انتخابات بهینه را برای آنان فراهم نساختهاند. در واقع اینگونه بهنظر میرسد که ما فرصت انتخاب داریم اما اطمینان از کارآمدی انتخاب خویش را نداریم.
بر این اساس باید توجه داشت که هرچند در سالهای اولیه تاسیس جمهوری اسلامی پذیرش این واقعیت تا حدودی قابل تحمل بود، لیکن اکنون پس از گذشت حدود 3دهه از حیات طیبه نظام سیاسی کشور که باید مبتنی بر دین و اخلاق باشد، باری به هر جهت تصمیم گرفتن و تودههای میلیونی مردم را در وادی ابهام و بیبرنامگی و شعار صرف قراردادن و فقدان بسترسازی برای استفاده بهینه آنان از حق انتخابی که دارند، بههیچ عنوان قابل دفاع نیست.
بهراستی تا چه زمانی باید مردم ما بهجای تکیه بر مواضع و برنامهها و تعهدات قابل پیگیری و پاسخطلبی منتخبانی که منطقاً باید از جانب احزاب، سازمانها و نهادهای سیاسی پشتیبانی شوند، از سر ناگزیری، اذهان و سرنوشت آینده خود و کشور خویش را به نام و خصال افراد و شخصیتهایی گره بزنند که عمدتا هم بهطور اجتنابناپذیر بهجای پیروی از منش و روش جمعی و قانونی از خصلتها و سلایق ویژهای برخوردارند و همانها را هم مبنای تصمیمگیری جامعه میکنند.
* عضو هیات علمی دانشگاه تهران